غزل امام زمان و ماه مبارک رمضان
نان و پنیر سفره ی افطارم از شما
آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما
آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو
العفو و آه و چشم گهربارم از شما
ماه خدا رسید و مــَــهم پشت ابرها
پنهان شدی و غصّه و غم دارم از شما
با بالهای ندبه سوی توبه گاه عشق
پرواز کرده سینه ی سرشارم از شما
سرچشمه ی دعای فرج شد لب من و ...
سرمنزل هر آنچه به سر دارم از شما
راهی به سوی کوی خداوندیِّ نجات
آقا نشان بده ره دیدارم از شما
یار رفیق مانده و آلوده باش تا
قدرم دهد به قدر سر و کارم از شما
در ماه نور روز ظهور تو آرزوست
دل می دهم به تو که دلی دارم از شما
*************
غزل امام زمان و ماه مبارک رمضان
سفره ای بنداز و من را هم کنارش جا بده
یا کریم ابن ُ الکریم روزیِّ سائل را بده
لقمه ی نانی بگیر و پر کن این دست فقیر
با نگاهی پاسخ این سینه ی شیدا بده
روزه دار فاطمه بین قنوت نافله
مثل مادر تک تک ِ همسایه ها را جا بده
لحظه ی افطار می دانم دعایم می کنی
با دعای خود به عاشق قوّت نجوا بده
در نیایش می چکد اشک تو روی گونه ات
در میان گریه آقاجان دم ِ سقــّــا بده
" در کنار علقمه سروی ز پا افتاده است "
شرح احوال دودست و چشم و قد ِّ تا بده
" از حرم زینب بیا عبّاست آخر کشته شد"
باز دلگرمی به شاه تشنه و تنها بده
**************
غزل امام زمان و ماه مبارک رمضان
مهمان شدن به خوان شما مزّه می دهد
افطار و لقمه نان شما مزّه می دهد
در هر سحر دعای فرج برلبم نشست
این العجل به جان شما مزّه می دهد
قرآن پشت پرده بخوان سوره ای که وحی
با لهجه و بیان شما مزّه می دهد
هر چند خواب روزه ی مؤمن عبادت است
رویا پر از نشان شما مزّه می دهد
بر سفره ی سحر که نبودم نماز صبح
بیدار کن تکان شما مزّه می دهد
تعجیل کن بیا که شب قدر می رسد
احیاء چه با دهان شما مزّه می دهد
ای کاش تو اقامه کنی این نماز عید
قد قامت و اذان شما مزّه می دهد
*************
غزل امام زمان و ماه مبارک رمضان
سفره ی افطار خود را پهن کردی در کجا ؟!
سامرا یا طوس یا کنج بقیع یا کربلا؟!
لقمه ی نانی بگیر و عاشقت را سیر کن
جان من آقا فدای لقمه ای نان شما
نان تو از جنس نان نیمه شبهای علیست
نیمه شب شاه عرب نان و رطب سهم گدا
مثل حیدر نیمه ی شب خانه ها را در بزن
منتظر داری میان تک تک این خانه ها
کوچه و پس کوچه های سینه ام بی تاب توست
ضربه های قلب من می گوید آقا جان بیا
مادرت چشم انتظار لحظه ی دیدار توست
تو بیاور بهر زخم سینه و پهلو دوا
چاره ی غمهای زهرا وارث مولا بیا
العجل دارُالشِّفای دردهای قلب ما
**************
غزل مناجات
دنیای پر فریب مرا کور کرده است
این فرع از اصول مرا دور کرده است
شیطان برای اینکه جدا باشم از خدا
دورم بساط عیش و طرب جور کرده است
شیرینیِّ نوای تو را حس نمی کنم
گویا گناه طبع مرا شور کرده است
هر چند مجرم و بدم امّا ببین کریم
مهمان مرا به ماه پر از نور کرده است
قدری برای قدرشناسی نداشتم
ناممکنم به واسطه مقدور کرده است
این بی بها به نام علی پر بها شده
من را غلام فاطمه منظور کرده است
پوشانده پیش خلق عیوب و خطای من
ستـــّــار عار ِکار چه مستور کرده است؟!
آقا کنارم آمد و او را ندیده ام
دنیای پر فریب مرا کور کرده است
**************
غزل مناجات
حس می کنم شمیم خوش ماه یار را
آهنگ ربّنای لب نوبهار را
کم کم صدای آه سحر می رسد به گوش
آهی که زنده کرده دل بی قرار را
بیدار کرده هاتف درگاه عاشقی
با صوت عاشقانه ی خود روزگار را
گوش دلت که باز کنی نوش می کنی
نجوای آسمانیِّ شب زنده دار را
راهی به سوی عرش خداوند وا شده
باید گرفت از دل تیره غبار را
با یا علی برو به سوی خالق عظیم
بشکن به یُمن ذکر غفور این حصار را
رحم رحیم سهم دل صاف و صیغلیست
صیغل بده به توبه ی خود قلب تار را
توبه پلی ست از دل ما تا حریم عشق
باید نشانه رفت دل افتخار را
با افتخار بال و پر توبه وا کنید
دعوت کنید در حرم گریه یار را
از توبه تا دعای فرج می شود شنید
آوای ندبه های پر از انتظار را
**************
غزل مناجات – روضه ی حضرت علی اصغر
این روزها که تشنه لبم مثل دلبرم
یاد رباب و قحطیُّ و لبهای اصغرم
سوز عجیب تشنگی ُّو هُرم آفتاب
گهواره و تلذ ّیُّ و شش ماهه ی حرم
گویا صدای العطش از خیمه می رسد
هَل مِن مُعین شده دم لبهای سرورم
افطار روزه دار حرم باز می شود
با تیر حرمله به روی دست دلبرم
لبخند او بلای دل شاه کربلاست
طنّاز ناز کن پدرم ناز می خرم
شاید سرت به نیزه نباشد دم غروب
آماده شد برای تو قبری به خنجرم
یا رب به حلق اصغر و شرمندگیِّ شاه
ما را ببخش حضرت ذو المنِّ و الکرم
ماه مبارک رمضان عید بندگی ست
دیدار دلبر است تمنّای آخرم
**************
غزل مناجات و قسم حضرت عبّاس
گنهکارم ولی این شد شعارم
اباالفضلی خدا را دوست دارم
اباالفضلی امیدم رحمت اوست
اگر چه مجرم و خاطیُّ و زارم
اباالفضلی شدم دلبسته ی او
گرفتار نگاه لطف یارم
اباالفضلی خدایم مهربان است
به فضل و مغفرت امّیدوارم
اباالفضلی دو دستم را گرفته
به احسان حریم او دچارم
اباالفضلی گرفتار حسینم
گرفتاریِّ دلبر افتخارم
اباالفضلی به راه یار چشمم
خدا را شکر من چشم انتظارم
اباالفضلی تو عفوم کن خدایا
که جز عفو تو امّیدی ندارم
**************
غزل مناجات – روضه حضرت رقیّه
مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی
نگفته های دلم را تو خوب می دانی
دوباره بغض گرفته گلوی من را کاش
شود به لطف نگاه تو دیده بارانی
هزار مرتبه ازگــَــبر بدتر است کسی
که ناامید شده از تو در مسلمانی
امید من به تو و توبه و پشیمانی ست
دوباره سهم دل عاشقم پریشانی
تو را به رحمت و غفران تو قسم یا رب
مرا رها کن از این قید و بند نفسانی
بیا وُ درگذر از لغزشم وگرنه دهم
تو را قسم به غم بی کسیُّ و حیرانی
تو را قسم به سه ساله به صورت نیلی
به پای زخمیُّ و روی کبود و ویرانی
به مو و دامن و قلبی که سوخته سوگند
به آن سری که نشسته به روی دامانی
تو را به حقِّ رقیّه به آن دمی که جواب
به ضرب کعب نی آمد برای قرآنی
مرا ببخش به آن روضه خوان دق کرده
مرا ببر به سوی آن نگار روحانی
**************
غزل مناجات – روضه حضرت زهرا
به حقِّ فاطمه من را ببخش یا الله
مرا به حضرت زهرا ببخش یا الله
به آن نماز شکسته به پهلویی که شکست
به قامتی که شده تا ببخش یا الله
به حقِّ صوت بلال و به کوثر بی حال
به چاه و ناله ی مولا ببخش یا الله
به آه کوچه ی تنگ و به یاس نیلی رنگ
به خاک چادر غمها ببخش یا الله
به روضه ی در و دود و غلاف و دست کبود
به خون بستریِّ ما ببخش یا الله
به غسل نیمه شب و اشک دیده ی زینب
به بی قراریِّ بابا ببخش یا الله
به قبر مخفیِّ مادر به صبر آن دلبر
به روضه خوانیِّ آقا ببخش یا الله
به بی قراریِّ کعبه به هِق هق ِ ندبه
به جمعه های تمنّا ببخش یا الله
**************
غزل مناجات – روضه امام حسین
من از حسینم و تو با حسینیّون همراه
تو را به شاه کرم رد مکن مرا الله
به لعل تشنه ی ارباب و اصغر بی تاب
مرا ببخش و مران لحظه ای از این درگاه
به آه علقمه و غربت حسین غریب
به آن دمی که ستم خنده زد به ماتم شاه
به تکــّــه های جوان و حصیری از روضه
به جسم لِه شده در زیر سمِّّ اسب سپاه
به ساعتی که امیر از فراز زین افتاد
به تلِّ غصّه و شیبُ الخضیب و زینب و آه
به خنجر و سر و پیکر به چکمه و سینه
به آن سری که شده روی نی مسافر راه
به آنکه گوشه ی گودال می زند ناله
به دختری که شده روضه خوان شام سیاه
به حقِّ طالب خون حسین مظلومت
بیا و بُگذر از این روسیاه در این ماه
ببخش و جا بده در لشکر نگار مرا
تو را به دلبر بی سر أَغثنی یا الله
**************
غزل مناجات – با استفاده از دعای ابوحمزه ثمالی : أبکی .....
با یاد روز حادثه ها گریه می کنم
از خوف خشم و قهر خدا گریه می کنم
با یاد ساعتی که شود روح از بدن
با امر عرش عشق جدا گریه می کنم
با یاد قبر تار و فشار لحد به تن
یاد جواب چون و چرا گریه می کنم
با یاد محشر وتن عریان و کوله ی ِ ....
سنگین بار جرم و خطا گریه می کنم
با یاد برزخ عمل و نامه ی سیاه
با فکر شرم روز جزا گریه می کنم
با یاد عدل ناب تو و ساعت حساب
وَ با امید فضل خدا گریه می کنم
با یاد آنکه هیچ ندارم به جز حسین
با روضه های کرب و بلا گریه می کنم
با یاد آن شبی که نشستیم در حرم
ناله زدیم واعطشا گریه می کنم
با یاد نیزه ای که سوارش سری جداست
همراه آه نافله ها گریه می کنم
با یاد غایبی که نیامد دلم شکست
هر جمعه با دعای بیا گریه می کنم
**************
غزل مناجات
باران گرفت و شست هر آنچه که شستنی ست
با آنکه با خبر شده سِرَّم نگفتنی ست
حال و هوای توبه اگر گفتنی نبود
آه ندامتی که برآمد شنیدنی ست
نادانیّم کشانده مرا روبروی تو
وقتی خدا تویی چه نیازی به دشمنی ست ؟!
آه ای پناهگاه دل بی قرار من
باد غرور بنده سزاوار سوزنی ست
هیچی پر از تکبّر و خود خواهیّم خدا
کِبر فقیر موجب دوریّش از غنی ست
خالی کن از غرور مرا تا دم ظهور
پَر وا کنم به سوی نگاری که دیدنی ست
*************
غزل پیوسته – مناجات
از روزهای گرم تابستان گذر کن
از خواب بگذر سینه را نذر سحر کن
روزه که می گیری نگاهت را نگهدار
از دیدن هر چه به جز خالق حذر کن
دل را به درگاه خدا بسپار بی شرط
با ربّنا خواندن به عرش حق سفر کن
از قید این و آن بکــَــن خود را پس از آن
هر جا که رفتی بر خداوندت نظر کن
آری خدای ما کریم و مهربان است
پروردگار اهل خاک و آسمان است
سوی حریم مغفرت دست نیازم
در ماه غفران غرقه در صهبای رازم
با یا علیُّ یا عظیمُ یا غفورت
کوک است ذکر لعل و ضرب قلب و سازم
وَالله جز درگاه تو جایی ندارم
معشوق من با عشق پاکت در نمازم
تو بنده ی بد را هم از در رد نکردی
این رحمت و لطف خدایم را بنازم
من بی قرار و نغمه ی یارب قرارم
آلوده ام امّا خدا را دوست دارم
یا رب قرار سینه های بی قراری
تو در دل قلب کویریَّم بهاری
تو خوب می دانی شما را دوست دارم
من خوب می دانم که ما را دوست داری
پوشانده ای عیب و گناهم را خدایا
تو آبروی بنده ی خاطیُّ و زاری
شکــّــی به لطف و رأفت و عشقت ندارم
مهمان شدم تا باز بر جانم بباری
باران رحمت را فرود آور خدایا
از بنده ی شرمنده ات بگذر خدایا
ماه خدا عید است پس عیدانه دارم
با تو کلامی خالص و مردانه دارم
توبه نمودم قول دادم پس پس از این
حال نویی در بین شهر و خانه دارم
دیگر نمی رنجانم از کارم پدر را
دیگر هوای مادرم جانانه دارم
دیگر نمی گویم دروغ و هجو هرگز
با اهل غیبت شیوه ای خصمانه دارم
بستم برای بندگی با عرش عهدی
چشم انتظارت مانده ام برگرد مهدی
**************
غزل مناجات
شب و روز از تو می خواهم به جز تو
تو راهم دادیُّ و راهم به جز تو
تو ماهی خلق کردی تا بیایم
سراغ هر که می آیم به جز تو
کسی جز تو دوای درد من نیست
به دنبال همه هستم به جز تو
تویی حلــّال کلِّ مشکلاتم
به سوی هر که رو کردم به جز تو
تو ستــّـارالعیوبی من خطاکار
هوای هر که را دارم به جز تو
تو برگردانم از بیراهه ها... قول
از این پس من نمی خواهم به جز تو
بده پایان به شام انتظارم
نمی داند کسی حالم به جز تو
**************
غزل مناجات – استفاده از دعای خمسه عشر
جز تو کسی نیست پناهم شود
پوشش عصیان و گناهم شود
با خبر از حال منی عفو کن
تا که سفیدی به سیاهم شود
مضطر و بیچاره ی لطف توام
کاش همین تحفه ی ماهم شود
کوه خطا دارم و بی فضل تو
دیده کجا این پَر کاهم شود ؟!
خیر من از کاه کمی کمتر است
خیره به رحم تو نگاهم شود
ضعف من زار ببین و مخواه
هر هوسی سبز به راهم شود
نیست به جز اشک مرا ثروتی
چشم ترم علّت جاهم شود
روضه بخوانید که باران شوم
تا که مَلک شاهد آهم شود
وای حسین وای عطش کربلا
بر سر نیزه سر شاهم شود
*************
غزل مناجات – روضه امام حسین
با نگاه تو شدم عاشق ارباب کریم
به حسینت قسم این گمشده دریاب کریم
روسیاه آمدم امّا تکیه گاهم شاه است
آمدم با سر خونین سوی محراب کریم
بگذر از جرم و خطایم به غروبی که گذشت
از سر عمّه ی سادات و حرم آب کریم
آب و آتش با هم از دشت غم آمد به حرم
عفو کن عفو به آن دختر بی تاب کریم
این طرف دختر دردانه ی حیران نجف
آن طرف بر سر نی دین تو شد قاب کریم
به همان قاریِّ نیزه به غم مجلس می
توبه ام بشنو و وا کن خودت ابواب کریم
با نگاه تو خدایی می شود عبد حقیر
می شوم یاور تنهاییِّ سرداب کریم
**************
غزل مناجات – روضه حضرت علی
بوی رحمت می رسد از قبله گاه
داده حق مخلوق مجرم را پناه
ماه غفران است ماه بندگی
ماه توبه ماه ندبه ماه آه
واشده درهای لطف و مغفرت
بر روی این عبد زار و روسیاه
رو سیاه و خاطیَّم امّا ببخش
یا رب این درمانده را بر حقِّ شاه
حقِّ شاه لو کشف سردار بدر
حقِّ قدر لیلة ُ القدرت اله
حقِّ حیدر روح قرآن مبین
حقِّ آهی که شنیده گوش چاه
حقِّ آن روزی که دستش بسته بود
کوثرش شد روبرو با یک سپاه
حقِّ آن یاسی که شد رنگش کبود
غسل شد با گریه زیر نور ماه
حقِّ مولا حقِّ زهرا حقِّ شب
حقِّ زینب حقِّ تب در قتلگاه
حقِّ ارباب غریبم ای خدا
در جوار خود بده بر من پناه
**************
غزل – وداع با ماه مبارک
آه ای ماه الهی بی تو من مستأصِلم
می روی از دست من انگار ای وای از دلم
روزهای رحمت و شبهای پر فیضت گذشت
جمع شد خوان عطای یار ای وای از دلم
کو کجا رفت آن صفای ناب نجوای سحر؟!
کو خلوص سفره ی افطار ای وای از دلم
لحظه های با خدا بودن چه زود از دست رفت؟!
رفت ساعات خوش دیدار ای وای از دلم
لیلة ُ القدری گذشت و قدر آن را باختم
کوله باری جرم و حالی زار ای وای از دلم
عید فطر آمد ولی عطر حضورش حس نشد
غصِّه شد روی سرم آوار ای وای از دلم
**************